loading...
دهکده موزیک
sh.a بازدید : 126 جمعه 10 بهمن 1393 نظرات (0)

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.به آنها گفت:  من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.آنها پرسیدند: آیا شوهرتان خانه است؟زن گفت:  نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.آنها گفتند:  پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.شوهرش به او گفت:  برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: ما با هم داخل خانه نمی شویم.زن با تعجب پرسید: چرا!؟ یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت: نام او ثروت است. و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت: نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت: چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! ولی همسرش مخالفت کرد و گفت: چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد: بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت: کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید: شما دیگر چرا می آیید؟پیرمردها با هم گفتند: اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! آری با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید.

 

sh.a بازدید : 124 پنجشنبه 09 بهمن 1393 نظرات (0)

بعضی آدمها دنیارو زیبامیکنند"؛ آدمایی که هروقت ازشون بپرسی چطوری؟میگن خوبم..

وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین غذا میخوره راهشون روکج میکنن که اون نپره ...

 

اگه یخ ام بزنن،دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون..

همینها هستندکه دنیارا جای بهتری میکنند؛

مثل آن راننده تاکسیی که حتی اگردر ماشینش رامحکم ببندی بلند میگوید:روزخوبی داشته باشي..

 

آدمهايي که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم درچشمشان میشوي،روبرنمیگردانند لبخند ميزنند وهنوز نگاه ميكنند..

 

دوستهايي که بدون مناسبت کادو میخرندومیگویند این شال پشت ویترین انگارمال توبود..

یاگاهی دفتریادداشتی،کتابی..

 

آدمهایی که ازسرچهارراه،نرگس نو برانه میخرندوباگل میروندخانه"

 

آدمهای پیامکهای آخرشب،

که یادشان نمیرودگاهی قبل ازخواب؛

به دوستانشان یادآوری کنندکه چه عزیزند..

آدمهای پیامکهای پُرمهر بی بهانه،

حتی اگربا آنهابدخلقي و بيحوصلگي كرده باشی..

 

"کسانیکه غم هيچكس راتاب نمياورند وتو رابه خاطرخودت ميخواهند..

sh.a بازدید : 105 پنجشنبه 09 بهمن 1393 نظرات (0)

💋💋💋💋💋

بخون حال کن 

 

از معلم هندسه پرسیدند عشق چیست؟

گفت : نقطه‌ ای که حول محور قلب می‌گردد

 

🎈🎈🎈

 

از معلم تاریخ پرسیدند عشق چیست؟

گفت : سقوط سلسله‌ی قلب

 

🎈🎈🎈

 

از معلم ادبیات پرسیدند عشق چیست؟

گفت : پاک‌ترین احساس

 

🎈🎈🎈

 

از معلم علوم پرسیدند عشق چیست؟

گفت : عشــق تنها عنصری است که

بدون اکسیژن می‌سوزد

 

🎈🎈🎈

 

از معلم ریاضی پرسیدند عشق چیست؟

گفت : عشق تنها عددی است که هرگز

تنها نیست

 

🎈🎈🎈

 

از معلم شیمی پرسیدند عشق چیست؟

گفت : عشق تنها اسیدی است که درون

قلب اثر می‌گذارد

 

🎈🎈🎈

 

از معلم فیزیک پرسیدند عشق چیست؟

گفت : تنها آهنربایی که قلب را بسوی

خود می‌کشد

 

🎈🎈🎈

 

از معلم انشاء پرسیدند عشق چیست؟

گفت : تنها موضوعی که نمی‌ توان

توصیفش کرد

 

🎈🎈🎈

 

از معلم ورزش پرسیدند عشق چیست؟

گفت:تنها توپی که هرگز اوت نمیشود

 

🎈🎈🎈

 

از معلم زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟

گفت : عشق تنها کلمه‌ای است که ماضی و

مضارع ندارد 

 

🎈🎈🎈

 

از معلم زیست پرسیدند عشق چیست؟

گفت : عشق تنها میکروبی است که از

راه چشم وارد می‌شود.

 

 

از معلم دينى پرسيدند عشق چيست ؟

گفت : حرام است !!!!!!!!

😳😳😳😳😳😳

sh.a بازدید : 89 پنجشنبه 09 بهمن 1393 نظرات (0)

داستان غم انگیز کوه نورد

5

اين داستان غم انگيز کوهنوردي است که مي خواست به بلندترين کوه ها صعود کند. تصميم گرفت . تنها به قله کوه برود . هوا سرد بود وکم کم تاريک ميشد . سياهي شب سکوت مرگباري داشت . و قهرمان ما بجاي اينکه چادر بزند واستراحت کند و صبح ادامه دهد به راهش ادامه داد . همه جا تاريک بود و جز سو سوي ستارها وماه از پشت ابرها چيز ديگري پيدا نبود . وقهرمان ما چيزي به فتح قله نداشت که ناگهان پايش به سنگي خورد و لغزيد و سقوط کرد.در آن لحظات سقوط خاطرات بد و خوب بيادش آمد . داشت فکر ميکرد چقدر به مرگ نزديک است . که در آن لحظات ترسناک مرگ وزندگي احساس کرد که طناب سقوط به دور کمرش حلقه زده و وسط زمين و آسمان مانده است. درآن وقت تنگ ودرد آور و ترسناک و آن سکوت هولناک فرياد زد خدايا مرا درياب و نجات بده . صدائي لطيف وآرام از آسمان گفت چه مي خواهي برايت بکنم . قهرمان ما گفت کمکم کن نجات پيدا کنم . صدا گفت آيا واقعا فکر ميکني من مي نوانم تورا نجات دهم قهرمان کوه نورد ما گفت البته که تو مي تواني مرا کمک کني چون تو خداوندي و قادر بر هر کاري هستي . آن صدا گفت پس آن طناب را ببر و اعتماد کن . اما قهرمان ما ترس داشت و اعتماد نکرد وچسبيد به طنابش . و چند روز بعد گروه نجات جسد منجمد و مرده اورا پيدا کردند که فقط يک متر با زمين فا صله داشت

 DenaLive.ir

sh.a بازدید : 112 پنجشنبه 09 بهمن 1393 نظرات (0)

چهار برادر

19

چهار برادر خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و آدم های موفقی شدند. چند سال بعد، بعد از میهمانی شامی که با هم داشتند در مورد هدایایی برای مادر پیرشان که دور از آنها در شهر دیگری زندگی می کرد، صحبت میکردند.

 

اولی گفت : من خانه بزرگی برای مادرم ساختم.

 

دومی گفت : من یک سالن سینمای یکصد هزار دلاری در خانه ساختم.

 

سومی گفت : من ماشین مرسدس با راننده تهیه کردم که مادرم به سفر بره.

 

چهارمی گفت : همه تون میدونید که مادر چه قدر خواندن کتاب مقدس را دوست داشت و می دونین که دیگر هیچ وقت نمی تونه بخونه، چون چشمهاش خوب نمیبینه. من راهبی رو دیدم که به من گفت یه طوطی هست که می تونه تمام کتاب مقدس رو از حفظ بخونه. این طوطی با کمک بیست راهب و در طول دوازده سال اینو یاد گرفته. من تعهد کردم برای این طوطی به مدت بیست سال، هر سال صدهزار دلار به کلیسا بپردازم. مادر فقط باید اسم فصل ها و آیه ها رو بگه و طوطی از حفظ براش می خونه.

 

برادران دیگر تحت تاثیر سخنان برادر چهارم قرار گرفتند...

 

پس از تعطیلات، مادر یادداشت تشکری فرستاد. اون نوشت:

 

میلتون(اولی) عزیز، خانه ای که برایم ساختی خیلی بزرگه... من فقط تو یک اتاق زندگی می کنم ولی مجبورم تمام خانه رو تمیز کنم. به هر حال ممنونم.

مایک (دومی) عزیز، تو برای من یک سینمای گرانقیمت با صدای دالبی ساختی که گنجایش 50 نفر رو دارد. ولی من همه دوستانمو از دست داده ام، همچنین شنواییم رو از دست دادم و تقریبا ناشنوام. هیچ وقت از آن استفاده نمیکنم، ولی از این کارت ممنون هستم.

ماروین (سومی) عزیز، من خیلی پیرم که به سفر بروم. پس هیچ وقت از مرسدس استفاده نمی کنم. خیلی تند میره اما فکرت خوب بود ممنون هستم.

ملوین (چهارمی) عزیزترینم، تو تنها پسری هستی که با فکر کوچیکت و با هدیه ات منو خوشحال کردی. جوجه ی خیلی خوشمزه ای بود! و من هیچ وقت مزه آن را فراموش نخواهم کرد.!

 DenaLive.ir

sh.a بازدید : 135 پنجشنبه 09 بهمن 1393 نظرات (0)

من بچه دوس دارم

10

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم... ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود... اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم.

 

می دونستیم بچه دار نمی شیم. ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست. اولاش نمی خواستیم بدونیم. با خودمون می گفتیم، عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه. بچه می خوایم چی کار؟ اما در واقع خودمونو گول می زدیم. هم من هم اون، چون هر دومون عاشق بچه بودیم.

 

تا اینکه یه روز؛ علی نشست رو به رومو گفت: اگه مشکل از من باشه، تو چی کار می کنی؟

 

فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم. خیلی سریع بهش گفتم : من حاضرم به خاطر تو روی همه چی خط سیاه بکشم.

 

علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد.

 

گفتم: تو چی؟ گفت: من؟

 

گفتم: آره... اگه مشکل از من باشه... تو چی کار می کنی؟

 

برگشت و زل زد به چشامو گفت: تو به عشق من شک داری؟ فرصت جواب ندادو گفت: من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم.

 

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره.

 

گفتم: پس فردا می ریم آزمایشگاه.

 

گفت: موافقم، فردا می ریم.

 

و رفتیم ... نمی دونم چرا اما دلم مثل سیر و سرکه می جوشید. اگه واقعا عیب از من بود چی؟!

 

سر خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم...

 

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه. هم من هم اون. هر دو آزمایش دادیم تا اینکه بهمون گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره...

 

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید... اضطرابو می شد خیلیآسون تو چهره هردومون دید.

 

با این حال به همدیگه اطمینان می دادیم که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس.

 

بالاخره اون روز رسید. علی مثل همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب آزمایشو می گرفتم... دستام مثل بید می لرزید. داخل آزمایشگاه شدم...

 

علی که اومد خسته بود. اما کنجکاو ... ازم پرسید جوابو گرفتی؟

 

که منم زدم زیر گریه. فهمید که مشکل از منه. اما نمی دونم که تغییر چهره اش از ناراحتی بود یا از خوشحالی ...

 

روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می شد.

 

تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود، بهش گفتم: علی، تو چته؟ چرا این جوری می کنی؟

 

اونم عقده شو خالی کرد و گفت: من بچه دوس دارم. مگه گناهم چیه؟! من نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم.

 

دهنم خشک شده بود و چشام پراشک. گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوس داری...

 

گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی. پس چی شد؟

 

گفت: آره گفتم. اما اشتباه کردم. الان می بینم نمی تونم. نمی کشم...

 

نخواستم بحثو ادامه بدم... دنبال یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم و اتاقو انتخاب کردم...

 

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم تا اینکه علی احضاریه آورد برام و گفت می خوام طلاقت بدم یا زن بگیرم!

 

نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم، بنابراین از فردا تو واسه خودت؛ منم واسه خودم ...

 

دلم شکست. نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش کرده بودم، حالا به همه چی پا زده.

 

دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم. برگه جواب آزمایش هنوز توی جیب مانتوام بود. درش آوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم.

 

احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون...

 

توی نامه نوشته بودم:

 

علی جان، سلام

 

امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی. چون اگه این کارو نکنی خودم ازت جدا می شم.

 

می دونی که می تونم. دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی شه جدا شم. وقتی جواب آزمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه باور کن اون قدر برام بی اهمیت بود که حاضر بودم برگه رو همون جاپاره کنم...

 

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه..

 DenaLive.ir

sh.a بازدید : 103 پنجشنبه 09 بهمن 1393 نظرات (0)

داستان زیبای اهدای قلب

1

پسر به دختر گفت اگه يه روزي به قلب احتياج داشته باشي اولين نفري هستم كه ميام تا قلبمو با تمام وجودم تقديمت كنم.دختر لبخندي زد و گفت ممنونم.

 

 

تا اينكه يك روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نياز فوري به قلب داشت..از پسر خبري نبود..دختر با خودش ميگفت :ميدوني كه من هيچوقت نميذاشتم تو قلبتو به من بدي و به خاطر من خودتو فدا كني..ولي اين بود اون حرفات..حتي براي ديدنم هم نيومدي...شايد من ديگه هيچوقت زنده نباشم.. آرام گريست و ديگر چيزي نفهميد...

 

چشمانش را باز كرد..دكتر بالاي سرش بود.به دكتر گفت چه اتفاقي افتاده؟دكتر گفت نگران نباشيد پيوند قلبتون با موفقيت انجام شده.شما بايد استراحت كنيد..درضمن اين نامه براي شماست..!

دختر نامه رو برداشت.اثري از اسم روي پاكت ديده نميشد. بازش كرد و درون آن چنين نوشته شده بود:

 

 

 

سلام عزيزم.الان كه اين نامه رو ميخوني من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش كه بهت سر نزدم چون ميدونستم اگه بيام هرگز نميذاري كه قلبمو بهت بدم..پس نيومدم تا بتونم اين كارو انجام بدم..اميدوارم عملت موفقيت آميز باشه.(عاشقتم تا بينهايت)

 

 

دختر نميتوانست باور كند..اون اين كارو كرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..

آرام اسم پسر را صدا كرد و قطره هاي اشك روي صورتش جاري شد..و به خودش گفت چرا هيچوقت حرفاشو باور نكردم...

 DenaLive.ir

sh.a بازدید : 119 پنجشنبه 09 بهمن 1393 نظرات (0)

عزیزم دوستت دارم

17

پس از 11 سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.

 

پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت.

 

وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان آورد.

 

فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟

 

شوهر فقط گفت: "عزیزم دوستت دارم!"

 

عکس العمل کاملاً غیر منتظره شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکته ای برای خطا کار دانستن مادر وجود نداشت. بعلاوه اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سرجایش قرار می داد، آن اتفاق نمی افتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود ندارد. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد.

 

گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک روخداد صرف می کنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که می شناسیم و فراموش می کنیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی باید داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسان ترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشته هایتان را گرامی بدارید. غم ها، دردها و رنجهایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید.

 

اگر هرکسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می داشت.

 

حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می پندارید حاد نیستند.

 DenaLive.ir

sh.a بازدید : 389 پنجشنبه 09 بهمن 1393 نظرات (0)

عذاب وجدان

15

يه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازي ميکردن. پسر کوچولو يه سري تيله داشت و دختر کوچولو چندتايي شيريني با خودش داشت.

پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تيله هامو بهت ميدم؛ تو همه شيرينياتو به من بده.

دختر کوچولو قبول کرد. پسر کوچولو بزرگترين و قشنگترين تيله رو يواشکي واسه خودش گذاشت کنار و بقيه رو به دختر کوچولو داد.

اما دختر کوچولو همون جوري که قول داده بود تمام شيرينياشو به پسرک داد. همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابيد و خوابش برد.

ولي پسر کوچولو نمي تونست بخوابه چون به اين فکر مي کرد که همونطوري خودش بهترين تيله اشو يواشکي پنهان کرده شايد دختر کوچولو هم مثل اون يه خورده از شيرينيهاشو قايم کرده و همه شيريني ها رو بهش نداده.

 

نتيجه اخلاقي داستان

 

عذاب وجدان هميشه مال كسي است كه صداقت ندارد

آرامش مال كسي است كه صداقت دارد

لذت دنيا مال كسي نيست كه با آدم صادق زندگي مي كند

آرامش دنيا مال اون كسي است كه با وجدان صادق زندگي ميكند.

 DenaLive.ir

sh.a بازدید : 113 پنجشنبه 09 بهمن 1393 نظرات (0)

بیماری دخترک

9

دختری به بیماری عجیب و سختی دچار شده بود و تنها شانس زنده ماندنش انتقال کمی از خون خانواده اش به او بود.او فقط یک برادر 5 ساله داشت.دکتر بیمارستان با برادر کوچک دختر صحبت کرد.پسرک از او پرسید :آیا در این صورت خواهرم زنده می ماند؟دکتر جواب داد بله و پسرک قبول کرد.پسرک را کنار تختش خواباندند و لوله های تزریق را به بدنش وصل کردند.پسرک به خواهرش نگاه کرد و در حالی که خون از بدنش خارج می شد به دکتر گفت:آیا من به بهشت میروم؟پسرک فکر میکرد که قرار است تمام خون بدنش را به خواهرش بدهند

sh.a بازدید : 108 پنجشنبه 09 بهمن 1393 نظرات (0)

عشق گمشده 

6

اشك از چشمانش فرو ميريخت و هيچ كس نمي دانست پشت اين در بسته دخترك شاد و شنگول روزانه شبانگاهان با ماه خود چه خلوتي دارد .و هيچ كس نمي توانست صداي هق هق گريه اوقلب را بشنود.همان قلبي كه گوشي تيز داشت و از فاصله هاي دور صداي ناله خفيف معشوقش را مي شنيد.ولي معشوق او صداي فريادهاي او را نمي توانست بشنود بلكه خود گوشهايش را گرفته بود تا صدايي ،فريادي،آوايي و حقيقتي را نشنودو بلكه هم ميشنيد و بي تفاوت مي گدشت .صداي گريه قلبي كه ازسالها پيش عاشق بودونمي خواست اين عشق را خاموش كند ولي مي گفت نمي توانم.عشقي كه به هنگام وارد قلب او شده بود ولي نابهنگام دستخوش امواج و طوفانهايي شده بود.امواجي كه گاه ترس را با خود به همراه داشت و گاه ايمان را .گاه لذت عشق را به همراه داشت وگاه سختي آن را .موجي كه آخرين دستاوردش تبديل عشق به نفرت بود.نفرتي كه از شدت عشق و شكستن بي صداي قلب او به وجود آمده بود .بي صداترين شكستني كه حتي معشوق هم نخواست صداي آنرا بشنود .تنها و تنها پژواك صداي آن شكستن در قلب اين عاشق آشفته بود .دخترك خيلي با خود كلنجار رفته بود كه باز هم او را ببخشد ولي نتوانسته بود ولي ندايي در گوش او نجواكنان مي گفت كه باز هم او را ببخش.همان كار آسان هميشگي كه اين بار سخت مينمود.در اين تاريكي شب كه فقط تاريكي و تنهايي شب همصحبت او بود پس از بسيار كوشش و سنگ زدن به قلبش با صداي هق هق گريه اش او را را بخشيد.باز هم بخشيد .،بخشيد ونفريني به جاي نگذاشت واين شادي و غم زيبايي به او مي بخشيد .بخشيد و سر به دامان پروردگار خود گداشت.فقط خدايش مي دانست كه اوهيچگاه عشق را گدايي نكرده بود.ولي "اي خداي من من بخشيده بودم با شرط باز نگشتن شدت عشق و حس دوباره دوست داشتن و دلتنگيش به قلبم.پس چرا به شرط عمل نكردي"اين ها را ميگقت و چه وحشتي و چه ترسي داشت از دوباره عاشق شدن وادامه عشق.ولي شايد هم بيشتر از آن خوشحال بود از اين واقعه.

 

 

غلبه بر ترس را هنوز ياد نگرفته بود وخوب ميدانست ترس مانع از پيروزي است .ولي عاشق بود.قلب جسور او ديگر ترسو شده بود.از همه چيز مي ترسيد .ترس از دست دادن،ترس عاشق شدن،ترس فراموش كردن و كم شدن عشقش نسبت به معشوق.ترس ضعيف شدن.،چرا كه اين عشق او را ضعيف ساخته بود.اين عشق هر دوي آنها را فرسوده كرده بود .شكوفايي عشق جاي خودش را به فرسودگي داده بود.و بزرگتر از همه اين ترس ها ترس جسور شدن دوباره قلبش.ترس از جسارت و لج بازي قلبش.اين قلب فشرده اوگاه گاهي لج مي كرد و بهانه مي آوردولي دخترك جلوي جسارت قلبش را مي گرفت ولي اين قدرت قلبش روز به روز بيشتر و بيشتر مي شود.او ديگر به سختي مي توانست با اين قدرت پنهان قلبش مقابله كند.خيلي ضعيف شده بود .هيچ سلاحي در دست نداشت.سلاح پر زور عشقش هم در زيرسر كوفت هاي پياپي،ديگر له شده بود.،بهانه قوي و قوي تر ميشد ".بهانه ديگر دير است"خيلي دير.عشق او خاموش شدني نبود ولي مي توانست اين عشق را زنده به گور كند و همانطور شعله ور خاكسترش كند .آتش را بدون خاموش كردن يخ كند. 

 

 

از عقربه هايي كه بي پروا پيش ميرفتند و زمان را پشت سر مي گذاشتند وحشت داشت .عقربه هايي كه به لحظه ديگر دير است نزديك و نزديك تر مي شدند. ازاين عقربه ها نفرت داشت.مي ترسيد از جسارت قلبش كه هم خود و هم قلب معشوق را روزي بسوزاند.مي ترسيد قلبش هق هق كنان و گريان از دوري معشوق بسوزد ولي روي بر گرداند و ديگر دير است را تكرار كند.ميترسيد كه نا خواسته اين عشق به جعبه اشيا گم شده انتقال يابد.

 DenaLive.ir

sh.a بازدید : 88 چهارشنبه 08 بهمن 1393 نظرات (0)

پسـری که ازت نپرسـه کجا میـری ،کجا میـای ؟

بهـت نگه زود میـری خونـه ،

نگه اكه رسیـدی زنـگ بـزن ،

نگـه روسریتـو بکـش جلـو ،

روزی ۱۰بـار زنگ نزنـه ،…

جلوی دوستـاش دستتـو سفـت تر نگیـره ،

نگه فقـط ۵min بیـا جلـوی در ببینـمـت ،

نبرتـت برف بـازی ،

واست عروسـک و پاستیـل و لواشک نخـره . .

اصلاً پسـر نیــــــــــــــــست . . .اشیاســـــت..

.

ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﭘﺮﻭ ﻧﺒﺎﺷﻪ ...

ﺗﺨﺲ ﻧﺒﺎﺷﻪ ...

ﺳﺮﺗﻖ ﻧﺒﺎﺷﻪ ...

ﺣﺎﺿﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺒﺎﺷﻪ ...

ﺷﯿﻄﻮﻥ ﻧﺒﺎﺷﻪ ...

ﻓﻮﺗﺒﺎﻟﯽ ﻧﺒﺎﺷﻪ ...

ﺧﻨﮓ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻨﮓ ﺑﺎﺯﯾﺎﺵ ﻧﺨﻨﺪﻭﻧﺘﺖ ...

ﺍﺯﺕ ﭘﺎﺳﺘﯿﻞ ﻧﺨﻮﺍﺩ ...

ﻋﮑﺲ ﺑﭽﮕﯿﺎﺗﻮ ﺍﺯﺕ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﻧﮕﯿﺮﻩ .. .

ﺑﺪﻭﻧﻪ ﺣﻖ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺍﺍ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯﻡ ﭘﺎ ﻓﺸﺎﺭﯼ ﻧﮑﻨﻪ ...

ﮔﺎﺯﺕ ﻧﮕﯿﺮﻩ ...

ﮐﻞ ﻟﺒﺎﺳﺎﺗﻮ ﺭﮊ ﻟﺒﯽ ﻧﮑﻨﻪ ...

ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﭼﺸﺎﺷﻮ ﭼﻬﺎﺭﺗﺎﯾﯽ ﻧﮑﻨه

ﺗﻮ ﮔﻮﺷﯿﺖ ...

ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﺕ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﻪ ...

ﺩﺧﺘﺮ ﻧﯿﺴﺖ .... فرشته...

sh.a بازدید : 110 چهارشنبه 08 بهمن 1393 نظرات (0)

💐 دختره تو دانشگاه جلوی یه پسر رو گرفت وگفت: خیلی مغروری ازت خوشم میاد هرچی بهت امار دادم نگاه نکردی ولی چون خیلی ازت خوشم میاد من اومدم جلو خوددم ازت .شمارتو بگیرم باهم دوست شیم,پسرگفت شرمنده نمیتوانم من صاحب دارم,دختره که از حسودی داشت میترکید گفت:خوشبحالش که باآدم باوفایی مثل تو دوسته,

پسره گفت:نه خوشبحال من که یه همچین صاحبی دارم , 

دخترگفت اووووه چه رومانتیک این خوشگل خوشبخت کيه که این جوری دلتو برده؟ 

عکسشو داری ببینمش؟

 پسرگفت عکسشو ندارم خودم هم ندیدمش اما میدونم خوشگل ترین آدم دنیاست,

دختره شروع کرد به خندیدن مسخره کردن می گفت ندیده عاشقش شدی ؟

 

نکنه اسمشم نمیدونی ؟

پسر سرشو بالا گرفت گفت اره ندیده عاشقش شدم اما اسمشو میدونم

اسمش مهدی فاطمه است

دوست مهدی با نامحرم دوست نمیشه...

 

 

 

🌺 هیچ داری از دل مهدی خبر؟

گریه های هر شبش را تا سحر؟

او که ارباب تمام عالم است،

من بمیرم،

سر به زانوی غم است،

 

شیعیان!

مهدی غریب و بی کس است،

جان مولا معصیت دیگر بس است،

شیعیان!

بس نیست غفلت هایمان؟

غربت وتنهایی مولایمان؟

ما عبید و عبد دنیا گشته ایم،

غافل از مهدی زهرا گشته ایم

جهت تعجيل درفرج امام زمان(عج) ۳صلوات ختم بفرماييد؛درثواب نشرآن سهيم باشيد.

التماس دعا🌹✋

sh.a بازدید : 91 چهارشنبه 08 بهمن 1393 نظرات (0)

🔹آیا میدانستید: ریحان خاصیت ضد پیری دارد ؟

🔸آیا میدانستید: زنان زودتر از مردان یخ می زنند ؟

🔹آیا میدانستید: گردو با چربی ها ناسالم میجنگد ؟

🔸آیا میدانستید: سوسک ها منبع پروتئین هستند ؟

🔹آیا میدانستید: اجداد خفاش ها موش ها بوده اند ؟

🔸آیا میدانستید: پاندا هنگام تولد صورتی رنگ است ؟

🔹آیا میدانستید: خمیازه کشیدن به مغز آرامش می‌دهد ؟

🔸آیا میدانستید: محققان قادر به کاشت بذر در فضا شدند ؟

🔹آیا میدانستید: مسن ترین گربه جهان ۳۸ سال سن دارد ؟

🔸آیا میدانستید: مار باهوش ترین خزندگان روی زمین هستند ؟

🔹آیا میدانستید: ملخ ها دارای بیش از ۱ میلیون گونه هستند 

 

🔸آیا میدانستید: نعناع سکسکه و تنگی نفس را شفا میدهد ؟

 

🔹آیا میدانستید: رنگ مورد علاقه ۸۰ درصد آمریکایی‌ها آبی است ؟

 

🔸آیا میدانستید: درهر ثانیه ۱ بیلیون ترانزیستور ساخته می شود ؟

آیا میدانستید: چهار پنجم جانوران رو حشره ها تشکیل داده اند ؟

🔹آیا میدانستید: رکورد ضربات دوهل ۱۱۶۸ ضربه در یک دقیقه است ؟

🔸آیا میدانستید: یک گرم سم مار کبری می تواند ۱۵۰ نفر را بکشد ؟

 

🔹آیا میدانستید: اثر انگشت خواهر و برادر ۶۰% شبیه به هم است ؟

 

🔸آیا میدانستید: پرستاران بیشتر از سایر افراد دچار اسم می شوند ؟

 

🔹آیا میدانستید: سالی ۵۰۰ شهاب سنگ به زمین برخورد می‌کنند ؟

 

🔸آیا میدانستید: حیوانات هم مثل انسان می توانند اینده نگری کنند ؟

 

🔹آیا میدانستید: هر تار موی انسان میتواند تا وزن ۱۰۰ گرم رشد کند ؟

🔸آیا میدانستید: سن پدر با ضریب هوشی کودک رابطه مستقیم دارد ؟

 

🔹آیا میدانستید: کرم ها از روی بو محیط شب و روز را تشخیص میدهند ؟

🔸آیا میدانستید: ۸۰% کودکان زیر ۳ سال عفونت گوش را تجربه می کنند ؟

🔹آیا میدانستید: فقط ۱ نفر از ۱ میلیارد نفر بیش از ۱۱۶ سال عمر میکند ؟

🔸آیا میدانستید: کرمھای ابریشم در ۵۶ روز۸۶ ھزار برابر خود غذا میخورند ؟

🔹آیا میدانستید: شیرها تا سن ۲ سالگی قادر به غرش کردن نمی باشند ؟

🔸آیا میدانستید: در ساعت ۱۰:۰۴ شب خلاقیت انسان به حداکثر می‌رسد ؟

🔹آیا میدانستید: سوزش دهان در زنان ۷ مرتبه بیشتر از مردان اتفاق می‌افتد ؟

🔸آیا میدانستید: کودکان شیر خوار هم می توانند دچار مشکلات روانی شوند ؟

🔹آیا میدانستید: یک گاو می تواند از پله ها بالا برود ولی پایین نمی تواند بیاید ؟

🔸آیا میدانستید: گوریل خشم شدید خود را با بیرون آوردن زبان نشان می دهد ؟

🔹آیا میدانستید: نهنگ در هر بازدم ۹۰ درصد هوای ریه های خود را خارج می کند ؟

🔸آیا میدانستید: در فصل بلوط درخت بلوط بیش از ۹۰۰۰۰ هزار بلوط تولید می کند ؟

🔹آیا میدانستید: وزن کل انسان های جهان با وزن کل مورچه های جهان برابر است ؟

🔸آیا میدانستید: برای تولید ۱ لیتر بنزین ۲۳٫۵تن گیاه در گذشته مدفون شده است ؟

🔹آیا میدانستید: میدونین با پاکت فریزری هم (مثل کتری) میشه آب رو به جوش آورد ؟

🔸آیا میدانستید: که اگر زنی به کوررنگی مبتلا باشد ، فرزندان پسر او کوررنگ میشوند ؟

🔹آیا میدانستید: جغد ها قادر به حرکت دادت چشم های خود در کاسه چشم نیستند ؟

🔸آیا میدانستید: انسان در هر بازدم تنها ۱۵ درصد هوای داخل ریه خود را خارج می کند ؟

🔹آیا میدانستید: ۵۵۰۰ سال پیش بشر در قزاقستان کنونی شروع به رام کردن اسب کرد ؟

🔸آیا میدانستید: تایلندی ها با استفاده از پوست تخم تمساح دندان مصنوعی ساخته اند ؟

🔹آیا میدانستید: موشهای صحرایی سالانه یک سوم ذخایر غذایی جهان را نابود میسازند ؟

 

🔸آیا میدانستید: قطر کره چشم هشت پای غول پیکر اقیانوس اطلس ۴۰ سانتی متر است ؟

🔹آیا میدانستید: مصریان باستان روی بالش هایی که از سنگ درست شده بود می خوابیدند ؟

🔸آیا میدانستید: سرعت خواندن از صفحه رایانه نسبت به کاغذ معمولی ۲۵ درصد کندتر است ؟

🔹آیا میدانستید: برای اینکه ۷۰۰ گرم به وزن شما اضافه شود باید ۹ کیلو سیب زمینی بخورید ؟

🔸آیا میدانستید: برای جلوگیری از جوانه زدن سیب زمینی باید درون سبد آن یک عدد سیب قرار دهید؟

🔹آیا میدانستید: اشعه های خورشید بازتاب شده از یک آینه ۴۰ کیلومتر دورتر از آن نیز قابل رویت است ؟

🔸آیا میدانستید: بر سطح ماه هیچ گاه باد نمی وزد ،از این رو جای پای فضا نوردان همواره باقی می ماند ؟

🔹آیا میدانستید: انرژی که در مرکز خورشید تولید میشود ۲ میلیون سال طول میکشد تا به سطح ان برسد ؟

🔸آیا میدانستید: اسیایی ها کمتر از مردمان چهار قاره دیگر به بیماری های قلبی و سرطان مبتلا می شوند

آیا میدانستید: تار عنکبوت از قویترین بافته هاست و دوامش از آهن بیشتر است و به ان آهن حیوانی گویند ؟

🔹آیا میدانستید: که همه نوزادان میگو نر متولد میشوند و بعد از چند هفته بخشی از آنها به ماده تبدیل میشوند ؟

🔸آیا میدانستید: اگه شما به مدت هفت سال انگشتتونو بچسبونید به شیشه، اونوقت جای انگشتتون باقی میمونه ؟

🔹آیا میدانستید: قدیمی ترین و ابتدایی ترین سیستم تسویه اب و فاضلاب جهان در روسیه ۹۰۰۰ سال کشف شد ؟

 

🔸آیا میدانستید: یک شخص چینی رکوردار نگه داشتن سرب مذاب در دهانش بدون اسیب رسیدن به اعضای دهانش است ؟

 

🔹آیا میدانستید: وقتی یک نوزاد در حال گریه است با صدای ش..ش.. شما آرام خواهد شد و این به این دلیل صدای ابی است که اطراف نوزاد را در دل مادر گرفته است.در ضمن این یکی از دلایلی است که چرا صدای ساحل دریا به انسان ارامش میده!

sh.a بازدید : 93 چهارشنبه 08 بهمن 1393 نظرات (0)

تاجر و میمون ها

 

روزی روزگاری در روستایی در هند مردی به روستایی ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون ۲۰دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی ها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون به جنگل رفتند و شروع به گرفتنشان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت ۲۰دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمون ها روستایی ها دست از تلاش کشیدند و به همین خاطر مرد اینبار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها ۴۰دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی ها فعالیت خود را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهایشان رفتند.

این بار پیشنهاد به ۴۵ دلار رسید و … در نتیجه تعداد میمون ها آنقدر کم شد که به سختی میشد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. اینبار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون ۶۰دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر میرفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون ها را بخرد. در غیاب تاجر ، شاگرد به روستایی ها گفت : “این همه میمون در قفس را ببینید ! من آنها را به قیمت ۵۰دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت تاجر آنها را به ۶۰دلار به او بفروشید.” روستایی‌ها که وسوسه شده بودند ، پولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند … البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و شاگردش را ندید و تنها روستایی ها ماندند و یک دنیا میمون !

sh.a بازدید : 102 چهارشنبه 08 بهمن 1393 نظرات (0)

به خاطر بسپاریم

اشتباه کردن ، اشتباه نیست در اشتباه ماندن اشتباه است!

🌹🌹🌹🌹

مرداب به رود گفت: چه کردی که زلالی ؟ رود گفت : گذشتم

🌻🌻🌻🌻

سه چیز را فراموش نکن:

به همه نمی‌توانی کمک کنی!

همه چیز را نمیتوانی عوض کنی!

و همه تو را دوست نخواهند داشت!

🌹🌹🌹🌹

صبر یعنی واکنش در بهترین فرصت نه اولین فرصت!

🌻🌻🌻🌻

همیشه به خاطر داشته باش هر گاه به قله رسیدی همزمان در کنار دره ای عمیق قرار داری!

🌹🌹🌹🌹

همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم!

🌻🌻🌻🌻

عشق در لحظه پدید می‌آید و دوست داشتن در امتداد زمان و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است!

🌹🌹🌹🌹

قابل اعتماد بودن ارزشمندتر از دوست داشتنی بودن است!

🌻🌻🌻🌻

تولد یک انسان همانند روشن کردن کبریتی است و مرگش خاموشی آن ،بنگر در این فاصله چه کردی؟ گرما بخشیدی ؛ یا سوزاندی.......؟!

sh.a بازدید : 108 چهارشنبه 08 بهمن 1393 نظرات (0)

معجزه یک لیوان شیر

 

روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دست فروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه ۱۰ سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبائی در را باز کرد.پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد…

دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت : «چقدر باید به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.» پسرک گفت: « پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم»

سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.

دکتر هوارد کلی ، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد.هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد.لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد.در اولین نگاه اورا شناخت.

سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری ، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید.

آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود.به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چیزی نوشت.آنرا درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.

زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت.مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد.سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد.چیزی توجه اش را جلب کرد.چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود.آهسته انرا خواند:

«بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است»

sh.a بازدید : 98 سه شنبه 07 بهمن 1393 نظرات (0)

خاطرات مشترک دهه ي ٦٠

 

یکی از وحشتناک ترین لحظه های دوران مدرسه این بود که صبح دیر برسی مدرسه و ببینی هیچ کسی توی حیاط نیست



ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﺎﺑﻘﻞ ﺩﺳﺘﯿﺎﻣﻮﻥ ﻗﻬﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﯾﻪ ﺧﻂ ﻭﺳﻂ ﻣﯿﺰ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﯾﻢ ﻣﯿﮕﻔﺘﯿﻢ ﻭﺳﺎﯾﻠﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻂ ﺍﯾﻨﻮﺭ ﺗﺮ ﻧﯿﺎﺩ



یادش بخیر امتحان اخر سال که میدادیم کتابارو پاره می کردیم تا برسیم خونه



یادش بخیر وقتی تو شلوغی میخواستیم برنامه کودک ببینیم

یکی از حرصش می گفت...

در مجلسی نشسته بودیم ناگهان خرررری گفت:

لامصب چنان. سکوتی میشد که پشه هم دیگه جرات وز وز نداشت;



یادش بخیر..

سر صف پاهامونو 180 درجه باز میکردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم :))

 

 



به افتخار اون نسلـی كه ظـهرها به زور میخوابوندنشون تا خرابكاری نكـــنن ...

اما حالا باید ظهر به زور بیدارشون کنن ...

 

 



 

سلامتی دهه شصتی ها که ماشین کنترلی نداشتن

ولی یه نخ دومتری به ماشین پلاستیکی شون می بستن و ذوق دنیا رو می کردن

sh.a بازدید : 93 سه شنبه 07 بهمن 1393 نظرات (0)

روزی مردی، عقربی را دید که درون آب دست و پا میزند او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد اما عقرب انگشت اورا نیش زد . مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد، اما عقرب بار دیگر او را نیش زد . رهگذری او را دید و پرسید : برای چه عقربی را که نیش میزند نجات میدهی؟ مرد پاسخ داد : این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم . تقدیم به کسانی که .. نیش عقربها از دوستان خود خوردند و حرف نزدند و .. دوباره عشق ورزیدن...

sh.a بازدید : 86 سه شنبه 07 بهمن 1393 نظرات (0)

یارب، از بالا به ما هم اعتنا کن لااقل!

بخت ما را هم از آن بالا صدا کن لااقل!

 

نصف کشورهای دنیای تو از ما بهترند؛

وضع ما را نصف آنها باصفا کن لااقل!

 

دیش عرش کبریایی گیر کرده سمت غرب؛

چند روزی روی دیشت را به ما کن لااقل!

 

در اتوبان جهان پت پت کنیم عین پراید؛

بنز نه، ما را شبیه پرشیا کن لااقل!

 

به اروپا این همه حال اساسی می دهی؛

یک کم از آن حال هم بر ما عطا کن لااقل!

 

هرچه نعمت بود دادی به "یو اس آ"ی خبیث؛

پنج شش درصد از آن را سهم ما کن لااقل!

 

وضع ما را که تمام هفته مثل گامبیاست،

هفته ای یک روز چون آنتالیا کن لااقل!

 

کشور ما را که در "تاریخ" سوتی داده است،

جابه جا در نقشه ی "جغرافیا" کن لااقل!

 

مرز ایران را جدا کن از عراق و روسیه،

مدتی همسایه ایتالیا کن لااقل!

 

رتبه ی ما را -که در دنیا از آخر سومیم-

از همان آخر، ششم در آسیا کن لااقل!

 

وقتی اینجا بین ما قانون جنگل حاکم است،

وضع ما را سوژه ی راز بقا کن لااقل!

 

هرکه آمد یک گره وا کرد؛ ده تا بست روش؛

آن گره های درشتش را تو وا کن لااقل!

 

این عصایی که تو دادی نیل را نشکافت خوب؛

محض خنده گاه آن را اژدها کن لااقل!

sh.a بازدید : 120 سه شنبه 07 بهمن 1393 نظرات (0)

معلم در کلاس از حسن سئوال کرد که در آینده دوست دارد چکاره شود حسن جواب داد آقا دوست دارم خیلی پولدار باشم و یک زن انتخاب کنم و براش بهترین منزل در تهران و لوکس ترین ویلا در شمال وشیک ترین لباس ها وجواهرات و گرانترین اتومبیل و بهترین امکانات زندگی را از هر لحاظ فراهم کنم ؟!معلم گفت بنشین و از اکبر پرسید تو دوست داری چکاره شوی؟او جواب داد آقا اجازه ؟ ما دوست داریم زن حسن بشویم ؟!😂😂

sh.a بازدید : 86 سه شنبه 07 بهمن 1393 نظرات (0)

..(!)تلویزیون آمد: .... خواب رفت!

(!)زنا آمد: .... ازدواج رفت!

سود آمد: .... برکت رفت!

(!)مُد آمد: .... حیا رفت!

(!)فست فود و پرخوری آمد: ... سلامت رفت!

(!)رشوه آمد: .... حق رفت!

(!)دیر خوابی آمد: ... نماز صبح رفت!

(!)اسراف و مصرف گرایی آمد: .... قناعت رفت!

(!)قوم پرستی آمد:..برادری رفت!

(!)ماهواره آمد:...حجاب رفت!

(!)جوایز بانکی و گاوصندوق آمد:...زکات رفت!

(!)تلفن آمد:...صله رحم رفت!

اندیشه کنیم!!!

چه ها آمد،چه ها رفت....!؟

ﺁﯾﺎﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺩﺳﺘﺖ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮐﺮﺩﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭﯾﺶ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ، ﻭ ﺁﯾﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺍﮔﺮﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﻔﺮﺳﺘﯽ ﭘﺲ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﮐﻮﺷﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ.

امیدوارم هر ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍ می فرﺳﺘﺪ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻨﻢ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﻧﮑﻨﺪ.

sh.a بازدید : 104 سه شنبه 07 بهمن 1393 نظرات (0)

ما را چه‌شده که سر بزیریم.....ما‌ زاده کوروش کبیریم .....

باید همه سر بلند باشیم....در حال بگو بخند باشیم.....

ما گر که ز نسل داریوشیم.....شش ماه چرا سیه بپوشیم‌‌.....

آخر چه شد عزت کیانی.....کوروش و درفش کاویانی.....

کو جشن بزرگ مهرگانی.....اعیاد بزرگ ‌باستانی....

شعبان و صفر رجب کجا بود .....شهر نجف و حلب کجا بود ..... 

در دوره کوروش پیمبر.....آخر تو بگو عرب کجا بود.....

تا کی در عشق را ببندند....در سینه علاقه ها بگندند....

تا کی به خرافه غرق گردیم.....اعراب به ریشمان بخندند.....

دانی چه بود اصول کوروش....منشور جهان شمول کوروش....

گفتار اگر که نیک باشد.....پندار اگر که نیک باشد.‌‌...

پاداش خدا نصیبمان است.....کردار اگر که نیک باشد.....

کوروش شه با وقار و مشهور .....شاهنشه ملک و شادی وشور.....

sh.a بازدید : 101 سه شنبه 07 بهمن 1393 نظرات (0)

عاشقم عاشقهای قدیمی به خدا کو.؟ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ١٩٠ ﺗﺎ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﻴﺮﻓﺘﻢ ﻳﻬﻮ ﺩﻳﺪﻡ

ﻛﻨﺘﺮﻝ ﻧﺎ ﻣﺤﺴﻮﺱ ﺑﻬﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﻳﺴﺖ ﻣﻴﺪﻩ ﻣﻨﻢ

ﺳﺮﻋﺘﻤﻮ

ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﺍﻗﺎ ﮔﺸﺖ ﻫﻮﺍﻳﻰ ﺑﺎ ﻫﻠﻴﻜﻮﭘﺘﺮ ﺍﻭﻣﺪ ﻳﮕﺎﻥ

ﻭﻳﮋﻩ

ﻫﻢ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺷﺪ ﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻰ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺷﺪ ﺍﺭﺗﺶ ﻧﻴﺮﻭﻯ

ﺯﻣﻴﻨﻰ ﻫﻢ ﺑﺴﻴﺞ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺧﺮﺵ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﮔﻠﻮﻟﻪ

ﺯﺩﻥ ﺑﻪ

ﻻﺳﺘﻴﻜﻢ ﻛﻪ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﺷﺪﻡ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﻓﺮﺍﺭ ﻛﻨﻢ ﺩﺭ

ﻫﻤﻴﻦ ﺣﻴﻦ ﻳﮕﺎﻥ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﺨﺪﺭ ﻫﻢ ﺳﺮ ﺭﺳﻴﺪ

ﺗﺎﺯﻩ

ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻧﻴﺮﻭﻯ ﻛﻤﻜﻰ ﻫﻢ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻢ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ

ﭘﻠﻴﺲ FBI ﻫﻢ ﻭﺍﺭﺩ ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ ﺑﺸﻪ ﻧﻴﺮﻭﻯ ﺩﺭﻳﺎﻳﻰ ﻭ

ﻧﻴﺮﻭﻯ

ﻫﻮﺍﻳﻰ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺍﻣﺎﺩﻩ ﺑﺎﺵ ﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ

ﺭﺋﻴﺲ ﭘﻠﻴﺲ ﺷﺎﻛﻰ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﻴﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻔﺖ

ﻣﺪﺍﺭﻛﺘﻮ ﺑﺪﻩ ﺑﺒﻴﻨﻢ ،، ﺍﻗﺎ ﻣﻨﻮ ﺩﺍﺭﻯ . ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ،

ﺍﺧﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﻃﺮﻑ ﻣﻦ

ﻳﻬﻮ ﺩﻳﺪﻡ ﺍﻗﺎﻯ ﺭﺋﻴﺲ ﻫﻤﻴﻨﺠﻮﺭ ﻣﺪﺍﺭﻛﻮ ﺑﺮﺭﺳﻰ ﻣﻴﻜﻨﻪ

ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﻛﻢ ﻛﻢ ﻣﻴﺨﻨﺪﻩ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ؛ ﺍﻗﺎ

ﺷﻤﺎ ﮐﻪ بچه كوار

 ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻧﮕﻔﺘﯿﺪ؟

ﻫﻴﭽﻰ 

ﻛﻠﻰ ﺍﺯﻡ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻛﺮﺩ ، ﻫﻤﻪ ﻣأﻣﻮﺭﺍ ﺑﺎﻫﺎﻡ

ﻋﻜﺲ

ﻣﻴﮕﺮﻓﺘﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮎ ...

بچه ک

كوار یعنی این..😛

: كوار کجاست ؟؟؟؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

كوار ﮐﺠﺎﺱ؟؟؟؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

كوار کجاست ؟؟؟؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

كوار ﮐﺠﺎﺱ؟؟؟؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

.

.

.

ﺟﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺨﺎﻃﺮﺵ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﻭﻣﺪﯼ

ﭘﺎﯾﯿﻦ

ﺟﺎﯼ ﺧﺎﺻﯿﻪ

ﭘﺮﭼﻤﺶ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﻻﺳﺖ .

ﮐﭙﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ كوار ﻭﺍﺟﺒﻪ

║ ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓.

║ kavar

║ ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓.

با يکی آشنا شدم پرسيد بچه كجايى؟ گفتم ((كوار) 

تيغ در اورد رگشو زد'

،گفتم اخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟      

 

 

 

.

 

 

 

 

 

تو اخرين لحظات مرگش گفت من هميشه آرزو داشتم فداىِ بچه هاى،((ِ كوار)) بشم...این پست مخصوص بچه کواره

sh.a بازدید : 152 سه شنبه 07 بهمن 1393 نظرات (0)

تاب تاب عباسی ......

 

         یادش بخیر اون بازی ........ !!

 

هربار قسم می دادم ......

 

          خدا منو نندازی .........

 

اما الان ........

 

           تاب تاب عباسی .......

 

            " خدا " خستم از بازی .........

 

دنیا چقدر تابم داد ...........

 

کاشکی منو بندازی ...

sh.a بازدید : 98 سه شنبه 07 بهمن 1393 نظرات (0)

Sajed→

نام: کوروش

ﻧـﺎﻡ ﭘﺪﺭ: ﮐﻤﺒﻮﺟﯿﻪ ﯾﮑﻢ

ﻧـﺎﻡ ﻣـﺎﺩﺭ : ﻣﺎﻧــﺪﺍﻧـﺎ

ﺩﻭﺩﻣﺎﻥ : ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯿﺎﻥ

ﺯﺍﺩﮔﺎﻩ : ﺍﻧﺸﺎﻥ (پايتخت ۸۰۰۰ ساله ايلاميان) (ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﺍﯾﺬﻩ ﮐﻨﻮﻧﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺯﺳﺘﺎﻥ ‏)

ﺯﺍﺩ ﺭﻭﺯ: 7آبان ‏(ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺳﺎﻟﻨﺎﻣﻪ ﺯﺭﺗﺸﺘﯿﺎﻥ ‏)

نام ﻫﻤﺴﺮ : ﮐﺎﺳﺎﻧﺪﺍﻥ

ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ: ﮐﻤﺒﻮﺟﯿﻪ، ﺑﺮﺩﯾﺎ، ﺁﺗﻮﺳﺎ، ﺁﺭﺗﯿﺴﺘﻮﻥ، روشنک

ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ: ﮐﻤﺒﻮﺟﯿﻪ ﺩﻭﻡ

ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺳﻠﻄﻨﺖ: ﺣﺪﻭﺩ ۵۵۹ – ۵۲۹ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﯿﻼﺩ ‏(۳۰ ﺳﺎﻝ ‏)

ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ :‌ ﭘﺎﺳﺎﺭﮔﺎﺩ

 

منم کوروش:

در اوستا، نامم: پسر بهشت

در تورات، نامم سیروس

در انجیل، نامم سایروس

در قرآن، نامم ذوالقرنین

نخستین شاه جهان!

اولین دادگستر گیتی!

پدر ایران زمین!

 

اي آنكه بر خاك من مي گذري، بدان و آگاه باش كه پاي بر خاك كسي نهاده‌اي كه در تمام زندگي نگاهبان نيكي بوده و جز به انديشه و گفتار و كردار نيك با كسي رفتار نكرده است!

بدان که ....

شهرياري من موجب آزار هيچ انسان بيگناهي نشده!

آگاه باش سرزمين پارس بسيار گسترده بوده و در تمام اين گستره، هيچكس توان زورگويي بر ناتوان را نداشته است!

ارتش من، ارتش رهايي‌بخش همه انسانهاي ستمديده بوده و من بدون چشم داشت به تاج و تخت و دارايي آنها همواره يار و پشتيبانشان بودم

sh.a بازدید : 121 دوشنبه 06 بهمن 1393 نظرات (0)

دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت . دندان هایی نامتناسب با گونه هایش ،موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره .

 

 

روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد ، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند .

 

 

 

 

 

نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت .او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید :

 

 

میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟

 

 

 

 

 

یک دفعه کلاس از خنده ترکید ...

 

 

 

بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند .

 

 

 

اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای درمیان همه و از جمله من پیدا کند

 

 

 

اما بر عکس من ، تو بسیار زیبا و جذاب هستی .

 

 

او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد

 

 

 

و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند .

 

 

او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود . به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و ... .

 

 

 

به یکی از دبیران ، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود .

 

 

آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد

 

 

 

مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا ! و حق هم داشت .

 

 

آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود

 

 

 

سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم

 

 

و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم .

 

 

 

 

 

پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم ، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش میدانستم

 

 

و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:

 

برای دیدن جذابیت یک چیز ، باید قبل از آن جذاب بود !

 

 

در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم . دخترم بسیار زیبا ست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند

 

 

 

روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟

 

 

همسرم جواب داد :من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم .

 

 

 

 

 

و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید . شاد بودن، تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت

 

ارنستو چه گوارا

sh.a بازدید : 72 دوشنبه 06 بهمن 1393 نظرات (0)

" خدا "

ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ " ﻋﻤﺮ ﺩﻧﯿﺎ " ﺳﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ! ! !

ﮔﻠﻮﯼ ﺧﺸﮏ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﺑﻪ " ﺑﺎﺭﺍﻥ " ﺗﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ!

ﻭ. . .

ﺗﺎﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ " ﮐﺎﺟﯽ " ﻧﻤﯽﺍﻓﺘﺪ

ﻭ. . .

ﺑﺎﻏﯽ ﺍﺯ ﻫﺠﻮﻡ ﺩﺍﺱ ﻫﺎ " ﭘﺮﭘﺮ " ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ! ! !

" خدا "

ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ " ﺩﺍﻧﻪ ﺍﯼ " ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺍﺯ " ﺑﺎرﺍﻥ "

" گلی "

ﺑﺎﻻ ﺭﻭﻧﺪﻩ ﻣﺜﻞ " ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ " ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ

ﻭ. . .

ﮐﺮﻡ ﮐﻮﭼﮑﯽ " ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺍﯼ " ﺯﯾﺒﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ! ! !

" خدا "

ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ؛

" ﻏﯿﺮ ﻣﻤﮑﻦ "

می شود " ممکن "

ﻭﻟﯽ. . .

ﻭﻗﺘﯽ " ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ " ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﯾﮕﺮ " ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ " ﺷﺪ. . .

sh.a بازدید : 119 دوشنبه 06 بهمن 1393 نظرات (0)

یک روز ملا نصر الدين براي تعمير بام خانه خود مجبور شد مصالح ساختماني را بر پشت الاغ بگذارد و به بالاي پشت بام ببرد. الاغ هم به سختي از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختماني را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پايين هدايت كرد. ملا نمي دانست كه خر از پله بالا مي رود، ولي به هيچ وجه از پله پايين نمي آيد. هر كاري كرد، الاغ از پله پايين نيامد. ملا الاغ را رها كرد و به خانه آمد كه استراحت كند. در همين موقع ديد الاغ دارد روي پشت بام بالا و پايين مي پرد. وقتي كه دوباره به پشت بام رفت، مي خواست الاغ را آرام كند كه ديد الاغ به هيچ وجه آرام نمي شود. برگشت و بعد از مدتي متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهاي الاغ از سقف آويزان شده است. بالاخره الاغ از سقف به زمين افتاد و مرد. ملا نصرالدين گفت: لعنت بر من كه نمي دانستم اگر خری به جايگاهی رفیع برسد، هم آنجا را خراب مي كند و هم خودش را به کشتن میدهد.! 💠 به این میگن پند حکیمانه

sh.a بازدید : 98 دوشنبه 06 بهمن 1393 نظرات (0)

ميدانيد که يک مُرده چه احساسي دارد،اين قصه را از اول بخوانيد،،،

 

 

 

 

 

 

 

گفتند:"ما تا قبر نگهبان تو هستيم"

 

 

 

 

 

 

 

گفتم:"من که نَمُردَم من هنوز زنده هستم چرا مرا به قبر ميبريد وِلَم 

 

 

 

کنيد!!

 

 

 

 من هنوز حس ميکنم و حرف مزنم و ميبينم پس هنوز زنده ام!

 

 

 

با لبخندي جوابم را دادند و 

 

 

 

گفتند:"عجيب هستيد شما انسانها فکر ميکنيدکه مرگ پايان زندگي ست و نميدانيد که شما فقط خواب ي کوتاه ميديديد و آن خواب وقتي ميميريد تمام ميشود"

 

 

 

آنها هنوز مرا به سوي قبر ميکشند

 

 

 

 در راه مردم را ميبينم گريه ميکنند و ميخندند و فرياد ميزنند

 

 

 

و هر کس مثل من دو نگهبان همراهشه!

 

 

 

ازشون پرسيدم چرا اينکار را ميکنند؟؟

 

 

 

گفتند:"اين مردم مسير خودشان را ميدانند آنهايي که به راه کج رفته بودند"

 

 

 

حرفش را با ترس قطع کردم:"يعني به جهنم ميروند!!!!"

 

 

 

گفتند:"بله"

 

 

 

و ادامه دادند"و کساني که ميخندند اهل بهشتند"

 

 

 

به سرعت گفتم:"مرا به کجا ميبرند؟؟؟؟"

 

 

 

گفتند:"تو کمي درست راه ميرفتي و کمي اشتباه..گاهي توبه ميکردي و روز بعد معصيت؛حتى با خودت هم رو راست نبودي و به اين شکل گم شدي"

 

 

 

 

 

 

 

حرفشان را دوباره با ترس قطع کردم:"يعني چي!؟!؟يعني من به جهنم ميرم؟؟؟"

 

 

 

 

 

 

 

گفتند:"رحمت خدا وسعت دارد و سفر طولانيست"

 

 

 

دور و برم را با ترس نگاه ميکردم و در يک آن خانواده ام را ديدم،پدرم و عمويم و برادرانم و فاميلهايم را!!

 

 

 

 

 

 

 

آنها مرا در صندوقي گذاشته و حمل ميکردند...به سوي آنها دويدم و گفتم:"برايم دعا کنيد"

 

 

 

 

 

 

 

ولي هيچکي جوابم را نداد-بعضيهاشان گريه ميکردند و بعضي ديگر ناراحت....

 

 

 

رفتم پيش برادرم گفتم"حواست به دنيا باشه؛تا فتنه اش چشمات رو کور نکنه

 

 

 

آرزو کردم که اي کاش صدايم را ميشنيد

 

 

 

آنها مرا به زحمت در قبر گذاشتند و بر روي جسدم خواباندند؛پدرم را ديدم که بر رويم خاک ميريخت؛و برادرهايم که همين کار را ميکردند...من همه مردم را ميديدم که بر رويم خاک ميريختند

 

 

 

 

 

 

 

آرزو کردم که اي کاش جاي آنها در دنيا بودم و توبه ميکردم

 

 

 

 

 

 

 

نشستم و فرياد کشيدم"اي مردم حواستان باشد که دنيا گولتان نزند"

 

 

 

اي کاش نماز صبح را خوانده بودم

 

 

 

اي کاش نماز قيام را خوانده بودم

 

 

 

اي کاش دعا کرده بودم که خداوند هدايتم کند و توبه ميکردم و گريه...و روزانه توبه ام را تجديد ميکردم و گناهانم را تکرار نميکردم...مسبب نميشدم...سنگدل نميبودم...معصيت نميکردم..و براي اين مردم دعا ميکردم...و معصيت نميکردم...و معصيت نميکردم...و معصيت نميکردم...

 

 

 

آيا تو شنيدي چه گفتم؟

 

 

 

و اگر پخش کردن اين مطلب تو را خسته ميکند اين کار را نکن چون تو لياقت ثوابش را نداري...و روزي ميآيد که تو در قبر قرار خواهي گرفت؛و آرزو خواهي کرد که اي کاش اين مطلب را فرستاده و پخش کرده بودي

 

 

 

اين جمله که حتي چند ثانيه وقتتون رو نميگيره انقدر ثواب داره که حتي تصورش رو هم نميتوني بکني

 

 

 

پيامبر صلى الله عليه وسلم ميفرمايد: اگر همه اسمانها و زمين در يک کفه ترازو و لا اله الا الله در کفه ديگر ترازو باشند وزن لا اله الا الله بيشتر است

 

 

 

 

 

 

 

پس با افتخار اين جمله را بگو و براي افرادي که ميشناسي بفرست تا در کمترين زمان صدها و شايد ميليونها نفر اين ذکر گرانبها را بگويند و شما هم ثواب ببري

 

 

 

بدون شک کسب ثواب در اسلام بسيار اسان است

 

 

 

پس در کپي و پيست کردن اين متن دقيقه اي درنگ نکن چون شايد همين کار شما باعث نجاتتون در اخرت بشود انشاء الله

 

 

 

مردي در حالي که به قصرها و خانه هاي زيبا مينگريست به دوستش گفت: وقتي اين همه اموال رو تقسيم ميکردن ما کجا بوديم. 

 

 

 

دوست او دستش رو گرفت و به بيمارستان برد و گفت.: وقتي اين بيماريها رو تقسيم ميکردن ما کجا بوديم!!!!

 

 

 

خدايا واسه داده ها و نداده هات شکر...

 

 

 

اول اينکه بر جمال و آل محمد يه صلوات بلند بفرست. دوم اينکه اگه حضرت محمد ارزششو داره اينو براي تمام اد ليستت بفرست.؛

sh.a بازدید : 89 دوشنبه 06 بهمن 1393 نظرات (0)

لطفا تا آخر بخونید.ضرر نمیکنید.

 

🌝🌞🌝🌞🌝🌞🌝

 

در یکی از کشورهای اسلامی دختری با جوانی از روی عشق و علاقه ازدواج میکنند.

ولی متاسفانه دیری نمیپاید که دختر جوان مبتلا به مرض صرع میشود.

مرضش طوری است که بعد از ساعت نه شب به بعد شروع میکند به جیغ زدن و پاره کردن لباس.

گاهی با صدای بلند خنده کردن!

هر پزشک و بیمارستانی که میبرند مشکل زن جوان نا علاج میماند.

تا اینکه شخصی آدرس عالم زبر دست و جلیل قدر را به شوهر زن میدهد.

ومیگوید که چندین مرتبه اشخاص مشابه رو علاج کرده.

زن جوان را نزد عالم می برند!

ابتدا عالم از زن سوالهایی می پرسد .ومیگوید: این خانم توسط جن ها طلسم شده.و مبتلا به صرع نیست.

ومیگوید من یک جزء سوره البقرة بروش میخوانم اگه صدای زن قطع شد مشخصه که طلسم شده.

او سوره البقره را تا آیه 141میخواند.

ناگهان صدای زن قطع میشود.واز زن صدای عجیب و غریب در میآید که حاضران به وحشت می افتند.

شیخ شروع میکند به خواندن سوره صافات.و سوره حشر.

وبعد شروع میکند با جن صحبت کردن.

و مبگوید: تو را به عهدی که حضرت سلیمان بسته اید تذکر میدهم که از بدن زن خارج شوی.والا آنقدر قرآن میخونم که تو جسد زن خفه بشی.

جن فریاد میزند: من به دستور شیطان بزرگ ماموریت دارم که در بدن زن بمانم تا خودش را یا حلق آویز کند،،،،یا خود سوزی کند.... یا ازبلندی پرت کند..... یا جلو ماشین بیندازد.....

شیخ میگوید بیا بیرون یا خودم تورو میکشم.

جن میگوید: فرقی نمیکند اگه تو من را نکشی شیطان من را میکشد که کارم را به پایان نرساندم.میگوید پس زن را رها کن بیا داخل بدن من.

جن بدن زن را رها میکند و میخواهد وارد بدن شیخ شود ولی میبیند نمیتواند وارد بدن شیخ شود.

شیخ بهش میگوید:چرا وارد نمیشوی؟

جن میگوید: میخواهم ولی دور جسد تو حصاری از آهن کشیده شده.

تا میخواهد برگردد به جسد زن میبیند که بدن زن هم حصاری آهنی دارد و نمیتواند وارد شود.

شروع میکند گریه کردن.ومیگوید که شیطان بزرگ من و خانواده ام را نابود میکند.

شیخ به جن میگوید: راه فرار هم وجود دارد.اسلام بیاور و نماز و قرآن بخوان شیطان بزرگ که هیچ جد شیطان بزرگ کاری به کارت نداره.

جن مسلمان میشود و خانوادش را به نزد شیخ می آورد تا اسلام بیاورند.

شیخ از جن سوالهای میپرسد که شما در عهد کفر چه کسی را عبادت میکنید.

جن میگوید: که ما فقط از ابلیس کبیر اطا عت میکنیم.اگه نافر مانی ایشان کنیم کشته میشویم.

شیخ میپرسد: تا حالا چند ماموریت این چنینی انجام دادید وکجا؟

جن میگوید خیلی.گاه وقتی به نقاط دور دست دنیا فرستاده میشویم مثل هند و آفریقا یادور تر.ی

یکبار درهند وارد بدن خانمی شدم که آخر سر خودکشی کرد.

گفت مورد آخر توسط چه کسی فراخوانده شدی؟!

گفت از قضا این خانم خواستگار ی داشته ووقتی به خواستگار اولی جواب منفی میدهد.نامزد سر شکسته برای انتقام دست به دامن رمالها و طلسم نویسان میشود .طلسم عروس خانم توسط مادر نامزد سر خورده داخل گلدان جلو را ه پله ورودی منزل عروس و داماد جا گذاشته شده.تا اینکه من کمین خانم نشستم تا چه موقعه از یاد خدا غافل میشود.

تا اینکه که همراهش وارد حمام شدم.

و وقتی او خود را برهنه کرد و قبلش نامی از خدا نبرد از طرف مقعد وارد جسمش شدم .

در آخر شیخ آن داماد و عروس را نصیحت مبکند.و میگوید:سعی کنید تا در حمام کاملا برهنه نشوید .واگر هم خواستید خود را در حمام برهنه کنید قبل از ورود به حمام بگوید:

 

"بسم الله الذی لا اله الا هو"

 

 این دعا چشم جن ها را از بدن انسان میبندد

هر روز صد بار بگویید:

 

"لااله الا الله وحده لا شریک له ، له الملک وله الحمد ، بیدک الخیر وهو علی کل شی قدیر"

 

اگر این ذکر را هر روز صبح وشام بخوانید .خداوند دیواری از آهن بدور شما بوجود می آورد اگر ماهر ترین جادوگران شما را طلسم کنند .جن های کافرنمیتوانند وارد بدن انسان شوند.

هرروز سه بار سوره "قل هوالله احد" و معوذتین بر خود و بچه های خود بخوانید!!!

همان طور که پیامبر صلى الله عليه وسلم، بر حسن وحسین(رض) میخواند.

تا از چشم زخم در امان باشید.

هر گاه میخواهید شیر آب گرم باز کرده یا آب گرم غذا را دور بریزید حتما بسم الله بگوید.

 

جوکها راتادیدی کپی وپخش میکنی!!!

 

حالا ببینم سوره ای ازقرآن که معادل یک سوم قرآن هست راچکارش میکنی.. ﷽.﴿.قُل.هُوَ.اللَّهُ.أَحَدٌ.۞.اللَّهُ.الصَّمَدُ.۞.لَمْ.يَلِدْ.وَلَمْ.يُولَدْ.۞.وَلَمْ.يَكُن.لَّهُ.كُفُوًا.أَحَد.﴾

 

فکرش رابکن روزقیامت باخودت میگی کاش بیشتر میفرستادم..!

توجه توجه

 

هر کس موقع اذان ب موسیقی و ترانه گوش دهد نمیتواند هنگام مرگ شهادتین بگوید...

و اگر منتشر نکنی بدان ک گناهانت مانع این کارت شده اند...

 

بفرست و بگذار غیر از تو نیز توبه کنند !

باشد تا رستگار شوید......

sh.a بازدید : 120 دوشنبه 06 بهمن 1393 نظرات (0)

اولين روزيكه امام حسين(ع)روزه گرفتندهمه اهل بيت دركنارسفره جمع شدند:پيامبر(ص)روبه امام حسين فرمودند:حسين جان عزيزم روزه ات رابازكن.امام حسين فرمودند:جايزه من چه خواهدبود؟پيامبر فرمودند:نصف محبتم رابه كسانيكه تورا دوست دارندميبخشم حضرت علي(ع)فرمودند:پسرم حسين جان بفرما.باز امام فرمودند:جايزه من چه خواهدبود؟حضرت فرمودند:نصف عبادتهايم براي كسانيكه عاشق توهستندحضرت فاطمه(س)فرمودند:عزيزدلم افطاركن.امام حسين پرسيدند:جايزه شمابه من چيست؟حضرت فرمودند:نصف عبادتهايم رابه كسانيکه برتوگريه ميكنندميبخشم.امام حسن(ع)فرمودند:برادرجان روزه ات رابازكن و امام همان سوال راپرسيدندحضرت پاسخ دادند:من تاهمه گنهكاران را برتونبخشم به بهشت نخواهم رفت.و درهمين حال جبرئيل برپيامبرنازل شدفرمود خداميفرمايد:من ازشماهامهربانترهستم وآنقدر كسانيكه عاشق توهستند رابه بهشت ميبرم تاتو راضي شوي یاحسین

ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ"ص"ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺗﻮﺑﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺍﺯﻣﺸﺮﻕ ﺗﺎﻣﻐﺮﺏ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ۴۰ﺭﻭﺯ ﺍﺯﻋﺬﺍﺏ ﻗﺒﺮﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ"ص"ﻣﯽﻓﺮﻣﺎﯾﻨﺪﻧﻮﺭﺍﻧﯽ ﺷﻮﺩﭼﻬﺮﻩ کسیکه این حدیث رابه دیگران میرساند   

(منتهی الامال مرحوم شیخ عباس قمی)

sh.a بازدید : 90 دوشنبه 06 بهمن 1393 نظرات (0)

به لره میگن چرا نماز نمیخونی؟ میگه نه مو عربی بلدم نه خدا لری ایفهمه !!!! :-D 

  *******

 به لره میگن: چرا شما لرا فقط با دختر عموهاتون ازدواج میکنین?چرا با دختر خاله هاتون ازدواج نمیکنین? میگه: نمیشه! میگن: خب چرا? میگه: آخه خودشون پسر عمو دارن! 

  -------------------------------

  لره داشت گريه ميکرد، پدرش پرسيد چته کرم؟!! گفت:عاشق وابيم!!! پدرش گفت حالا عاشق کي وابي؟؟؟ . . . گفت:هرکي که خوتون صلاح ايدونين‎ 😂😂😂😂😂😂😂         

 "لـــــــره" ساعتش خراب میشه، بازش میکنه توش یه مورچــــه مرده میبینه! میگه: په بگو سیچه کار نیکنه، راننــــدش مرده...:-D 😂😂😂😂😂😂         

 لره ميشه مسئول بنيادجانبازان، ازش ميپرسن چه برنامه اي براي جانبازان داري؟ ميگه اگه خدابخواد ميخوايم 2تا يكيشون كنيم! 😄😄😄😄😄😄

آب چیه؟ لره میگه آب خیلی خوبه, اگه آب نباشه ما نمیتونیم شنا کنیم و اگه نتونیم شنا کنیم خوب غرق میشیم!! _________________________

sh.a بازدید : 100 دوشنبه 06 بهمن 1393 نظرات (0)

ﻫﻤﯿﺸﻪ

 ﺍﺷﮏ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﻣﻮﻥ " ﻫَﺴﺘَﻦ " ﺭﻭ ﺩﺭﻣﯿﺎﺭﯾـــــــــﻢ ...

ﻫﻤﯿﺸﻪ 

ﻭﺍﺳﻪ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﻣﻮﻥ " ﻧﯿﺴﺘَﻦ " ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺮﯾﺰﯾــــﻢ ...    

ﻫﻤﯿﺸﻪ 

ﺑﻪ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﻣﻮﻥ " ﻧﯿﺴﺘَﻦ "ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿــــــﻢ ..   

ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ 

ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ " ﻓِﮑﺮﺷَﻢ “ ﻧﻤﯿﮑﻨﯿﻢبه یادمونن

................  ...........  ......

ســــــــــلامٺے روزے ڪہ⇩

 

     ✔بیاے بالا ســــــــــــــــــــرم✖

 

      ☆داد بزنے:☆↯☆

           

                  

                        ⇦نفــــــسـ بڪـــــشـ لعــــــنتے⇨

...............   ..... .....  .   

☜↺مَــــــــــــن مِثــِ هــَم ســِنّ وُ ســالهـایِ خـــــــودَم نیستــَم

 

      کــه هَـــــــــــــر روُز یـــــــِه آرِزوُیــے دارَن واسِ آیَنـــــــــــــده

 

مَــــن فَقَطـ یـــــــه آرِزوُ دارَمـ وُ اوُن اینــه کــــه⇩

 

     یــــه شَبــــــ بِخـــوابَــــــــــــم وُ دیـــــگــه بیـــدار نَشـــــــــــــَم↻

 

☜↺تـا نَشنَــــــــــــوَم

 

                     تـا نَبیـنَـــــــــــــم

 

                                 تـا نَشکَنَــــــــــــم↻

..............    .......  ..... ......

ﻭَﻗــﺘـــيــ

 

⇩ﻣــَـﺸــﺘــــﻴــــا⇩

 

ﺳـُـﮑــﻮﺕ ﻣﻴــﮑـُـــﻨــَـــﻦ ...

 

⇧ﻟـــﺎﺷـــﻴـــــــﺎ⇧

 

ﻇـُـﻬــــﻮﺭ ﻣﻴــﮑـُــﻨـــَـﻦ ...

 

هـِـــــه ...آرهـ ... ثــــابــِــت شُـــده !!!

ﺍﻭﻧـــﻘــَﺪﺭ ﮐـِـﻪ ﺣَــــﺮﻑ ﭘُـــﺶ ﺳَﺮِﻣــــﻮﻧِﻪ ﺁﺩَﻡ ﺭﻭﺑــِـﺮﻭﻣﻮﻥ

ﻧـــــﯽ !!!

بـه بعضیام باس گفـت:

آخـه پــشم...

تــو رو چــه به خــشــــم...؟؟!

وقــتی میگـم خـــفه شو بگــو...

چــــشــــم...

ﻣــﺎ ﺟـَـﻤـﻊ ﺑــﻮﺩﯾــﻢ ﺑــﺎ ﻫــَـﻢ ﻭَﻟـــﯽ ﺗـــﻮ ﺷـُـﺪﯼ ﻣـُـﻔــﺮَﺩ ﭘــَـﺲ ﺍَﻣــﺜـــــﺎﻝِ ﺗـــﻮ ﺭﻭ ﺑـــﺎﯾــَـﺪ ﺟــــﻮﯾــﯿـــﺪُ ﺗـــُــﻔــ ﮐــَــﺮﺩ ...

ﺁﻗـــــﺎ ﻣــــﻦ ﻻﺷﯽ , ﻣﻦ ﺍﺻــــﻼ ﻣـــﺘـــﻼﺷـــﯽ !!! ﺍﻣــــﺎ ﻗــﺴـــﻤـــﺖ ﺟـــﺎﻟـــﺒـــﺶ ﺍﯾـــﻨـــﻪ ﮐـــﻪ ﺍﯾـــﻦ ﺯﻧـــﺪﮔـــﯿـــﻪ ﻣَﻨـــﻪ !!! ﺗـــﻮ ﮐــُﺠﺎﺷﯽ؟؟؟

...       .........     ...... ..

تعداد صفحات : 7

درباره ما
Profile Pic
بهترین سایت دانلود اهنگ
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظر شما دربارهی این سایت
    کدهای اختصاصی